مقدمه ؛
کودک بهمثابه پروژهی نمایش
در جهانی که رسانهها نه فقط بازتابدهنده، بلکه شکلدهندهی واقعیتاند، کودکی نیز بهتدریج از یک مرحله طبیعی رشد به پروژهای برای بازنمایی و سرمایهگذاری تبدیل شده است. در ایران، پدیده مدلینگ کودکان، بهویژه در بستر شبکههای اجتماعی، به میدان تازهای برای تلاقی تجمل، شهرت، و مصرفگرایی بدل شده است. مستند «کودکان لوکس» و گفتوگوی برنامهی «کافهلیت» درباره «کودکان کار در فضای مجازی»، دو واکنش رسانهای تأملبرانگیز به این روند هستند که بستری .فراهم میکنند تا این پدیده را از منظر فرهنگی، اجتماعی و روانشناختی واکاوی کنیم.
آغاز مدلینگ کودک در ایران: جبر ساختاری و خلا هویتی
رشد مدلینگ کودک در ایران ریشه در یک جبر ساختاری دارد: ممنوعیت یا محدودیت نمایش بدن زنان در رسانهها پس از انقلاب اسلامی، تبلیغات تجاری را به سمت استفاده از کودکان سوق داد. از اواخر دهه ۷۰ شمسی، کودکان جایگزین چهرههای زنانه شدند تا هم از منظر شرعی مقبول باشند و هم توجه مخاطب را جلب کنند.
این جابهجایی نهفقط رسانهای، بلکه نشانهشناختی بود؛ بازنمایی کودک در مقام مدل، بدن او را به حامل معنا و جذابیت بصری بدل کرد. از دیدگاه مطالعات فرهنگی، این روند نوعی “بزرگسالسازی کودکی” محسوب میشود؛ کودکیای که به جای تجربهی آزادانهی رشد، در قالب بدن زیبا و نگاه فریبنده، موضوع مصرف بصری قرار میگیرد.
حریم خصوصی و سوژهزدایی از کودک
مفهوم حریم خصوصی یکی از ارکان حقوق شهروندی است، اما در بستر رسانهای امروز ، حریم خصوصی کودکان بهسادگی قربانی نیاز والدین به دیدهشدن میشود. از منظر روانشناسی اجتماعی، کودک هنوز قادر به تفکیک خود بهمثابه «منِ خصوصی» و «منِ اجتماعی» نیست. انتشار تصاویر خصوصی در فضای مجازی، بدون درک کودک از پیامدهای آن، نوعی خلع مالکیت روانی بر بدن و هویت خود محسوب میشود.
در سطح فرهنگی، این فرایند شکلی از سوژه زدایی از کودک است؛ یعنی کودک به جای آنکه کنشگر باشد، به شیء تصویری بدل میشود که دیگران – والدین، برندها، مخاطبان – دربارهاش تصمیم میگیرند.
اقتصاد لایک، سرمایهگذاری والدین بر بدن کودک
در بسیاری از خانوادهها، بهویژه طبقات متوسط در حال صعود، مدلینگ کودک نهفقط راهی برای لذت، بلکه ابزاری برای خلق برند شخصی و کسب درآمد است. این امر را میتوان در چارچوب نظریه «سرمایه فرهنگی و نمادین» بوردیو تحلیل کرد: والدین از کودک بهعنوان ابژهای برای تولید سرمایه اجتماعی (لایک، فالوئر، پرستیژ) و سرمایه اقتصادی (تبلیغات، همکاری با برندها) استفاده میکنند.
در اینجا، بدن کودک بدل به ابزاری میشود برای بازنمایی سبک زندگی تجملگرایانه. کودک با پوشیدن برندهای لوکس، ژستهای خاص و اجرای مناسک زیباشناسی بزرگسالانه، بهناخواسته در بازتولید نابرابریهای طبقاتی مشارکت میکند؛ چراکه الگوی زیست کودک دیگر، به مدل دستنیافتنیای بدل میشود برای خانوادههایی که از این چرخه بیرون ماندهاند.
کار کودک در پوشش سرگرمی؛ شکل جدید استثمار
اگرچه مدلینگ کودک در نگاه اول، بازی، تفریح یا حتی موفقیت تلقی میشود، اما از منظر قانون کار کودک، با نوعی «استثمار نرم» مواجهایم. حضور مداوم در لوکیشنهای عکسبرداری، تبعیت از دستورهای بزرگسالان، انتظار برای ثبت تصویر و پیگیری بازخوردها، همگی کودک را در موقعیت عملکردی قرار میدهند که با رشد عاطفی و شناختی او ناسازگار است.
در جامعهای که هنوز کار کودک خیابانی را تنها مصداق «کودکان کار» میداند، مدلینگ کودک در فضای لوکس، قربانی کمپیدای همین نظام بهرهکشی است. کودکانی که پذیرفته نمیشوند یا از چرخه مدلینگ کنار گذاشته میشوند، با احساس عمیق ناکافیبودن، بیارزشی و شکست روبهرو میشوند؛ آسیبهایی که در آینده با بحران هویت، خودشیفتگی معیوب یا اضطراب اجتماعی بروز خواهد کرد.
نگاه جنسی به کودک؛ خط قرمز مغفول
نگرانی عمیقتر، اما کمتر مطرحشده، در مورد انتشار تصاویر کودکان در موقعیتهای نیمهبرهنه یا ژستهایی است که شائبه جنسی دارند. در نگاه جامعهشناختی، بدن کودک، وقتی در موقعیتهای خاصی به نمایش درمیآید، میتواند به شیء میل جنسی نزد منحرفان (پدوفیلها) تبدیل شود. متأسفانه شواهد بینالمللی نشان میدهند بسیاری از محتوای سوءاستفادهگرایانه از کودکان، از دل تصاویر ظاهراً بیضررِ منتشرشده توسط خانوادهها استخراج میشود.
جامعه ایران، به دلیل تابوهای فرهنگی، کمتر به این موضوع ورود کرده، اما پدیدههای مجازی از این تابوها عبور کردهاند. سکوت در برابر این تصاویر، بهنوعی پذیرش ضمنی است؛ پذیرشی که بستر سوءاستفادههای واقعیتر در آینده خواهد شد.
مسئولیت اجتماعی نهادها؛ پلیس، رسانه، آموزش
در وضعیت کنونی، فقدان سیاستگذاری جامع برای حفاظت از کودکان در فضای مجازی، یکی از خلأهای اساسی نظام اجتماعی ایران است. پلیس فتا، وزارت ارشاد، وزارت آموزش و پرورش و حتی صداوسیما باید در قالب قانونگذاری، فرهنگسازی و اعمال محدودیتهای فنی وارد عمل شوند.
صفحات مدلینگ کودک، بهویژه آنهایی که کودک را در موقعیتهای آسیبپذیر به نمایش میگذارند، باید با دستور قضایی مسدود شوند. افزون بر آن، والدین باید از طریق آموزش رسمی در مدارس و رسانههای عمومی با مفاهیم سواد رسانهای، حقوق کودک و آسیبشناسی پدیده مدلینگ آشنا شوند.
نتیجهگیری: بازنگری در معنای کودکی
مدلینگ کودک، در اصل، بازتابی است از بحرانهای عمیقتر جامعهی امروز ما: بحران معنا، بحران خانواده، بحران مصرفگرایی و بحران فقدان سیاستگذاری فرهنگی. اگر بخواهیم با این پدیده مواجههای اخلاقمحور، علمی و انسانی داشته باشیم، باید به بازتعریف بنیادین کودک بهمثابه موجودی مستقل، دارای حق، و نیازمند حمایت فکر کنیم؛ نه پروژهای برای تحقق رویاهای والدین یا خوراکی برای چرخدندههای بازار.