نگاهی به زیست مردمی شهید آیت‌الله رئیسی

در سالگرد شهادت آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور فقید جمهوری اسلامی ایران، یاد او تنها نوستالژیِ روزهای خدمت نیست؛ بلکه مکاشفه‌ای است در الگوی حکمرانی که در عصرِ شکافِ اعتماد میان مردم و مسئولان، جوهره‌ی اصیل «خدمتگزاری» را با سلوکی متفاوت، معنایی تازه بخشید.

 

پیوندی از جنس مردم، نه قدرت

شهید رئیسی، قامتِ استوارِ ارتباطِ بی‌واسطه با متنِ رنجورِ جامعه بود، نه صرفاً یک مقامِ صاحبِ منصب. از خاستگاهِ حوزه‌های علمیه، با عزمی راسخ، تیغِ اصلاح بر ساختارهایِ کژکارِ قوه‌ی قضا بُرد و در مسندِ ریاستِ جمهور، «میدان» را به «اتاق‌های بسته» ترجیح داد، «دیدارِ بی‌واسطه» را به «گزارش‌هایِ تشریفاتی».

آنچه اما در حافظه‌ی جمعی این سرزمین حک شد، نه فقط مُهرِ مصوبات، که مِهرِ پدریِ نگاهش بود. او در مکتبِ روح‌الله و بهشتیِ شهید آموخته بود که «مسند، نه جایگاهِ تفرعُن، که معبدِ خدمت است.» این باور، تار و پودِ رفتارش را تنیده بود؛ از عبایِ خاکی‌اش در سفرهایِ بی‌تکلف تا گوشِ جان سپردنش به آهِ محرومان.

سفرهایِ بی‌نقاب، وعده‌هایِ بی‌فریب

سفرهایِ استانی در دورانِ او، نه رژه در برابرِ دوربین‌ها، که جست‌وجو در نبضِ جامعه بود. در روستاهای محروم، زیرِ بارانِ بی‌امان، قامتِ خدمت خم کرد و ساعت‌ها، شنید بی‌آنکه وعده‌ای گزاف دهد. وعده‌هایِ او، جنسِ عمل داشت، نه خیال.

گواهِ این مدعا، گزارش‌هایی است که حکایت از جامه‌ی عمل پوشاندن به بسیاری از آن وعده‌ها، پیش از رسیدنِ کاروانِ دولت در سفرِ بعدی داشت. این پیگیریِ بی‌وقفه، چهره‌یِ اصیلِ «حکمرانیِ پاسخگو» را نمایان ساخت؛ وجهی که در هیاهویِ سیاست، کمتر مجالی برایِ بروز می‌یابد.

 

عدالت، ترازِ سیاست‌ورزی

مردمداریِ رئیسی، نه در «احوال‌پرسیِ دمِ در»، که در «اقدامِ پشتِ درهایِ بسته» معنا می‌یافت. تاکیدِ همیشگی‌اش این بود: «رضایتِ فرودستان، ترازِ سنجشِ موفقیتِ دولت است.» بر همین مدار، «نهضتِ ملیِ مسکن» جان گرفت و بیش از نیم میلیون ایرانی را صاحبِ سرپناه کرد.

تلاش برایِ مهارِ افسارِ تورم، اگرچه در پیچ و خمِ تحریم‌ها و مشکلاتِ ساختاری، راهی ناهموار پیمود، اما با اقداماتی چون اصلاحِ نظامِ ارزی و حمایت از تولیدِ ملی پیگیری شد. رویایِ «اقتصادِ دانش‌بنیان» نیز، نه شعاری زینتی، که راهبردی برایِ اشتغالِ پایدار و رهایی از وابستگی بود. او کوشید تا چرخِ تصمیم‌گیری را به سَمتِ کارآمدی، عدالت و شفافیت بچرخاند؛ تلاشی که شهادت، نقطه‌یِ ناتمامِ آن شد.

صبر در سَنگرِ نقد، صداقت در مِیدانِ قدرت

در برابرِ موجِ انتقادات، سینه‌ای فراخ داشت و گوشی شنوا. «نقد»، برایِ او نه «تهدید»، که «فرصتِ اصلاح» بود. این منش، ریشه در باورِ عمیقش به کرامتِ انسان داشت؛ کرامتی که نه به مسند، که به «انسان بودن» گره خورده بود.

او، برخلافِ آنان که در خلوتِ مشاورانِ هم‌رای تصمیم می‌گیرند، بارها در منظرِ رسانه‌ها و در جمعِ مردم حاضر شد و مسئولیتِ انتخاب‌ها را پذیرفت. این شفافیت، نه تاکتیکِ اقناع، که ترجمانِ احترام به حقِ دانستنِ مردم بود.

 

در کورانِ چالش‌ها

رئیسی، سکانِ کشتیِ طوفان‌زده‌یِ ایران را در بحرانی‌ترین دورانِ معاصر به دست گرفت؛ از گردابِ اقتصادِ بیمار تا امواجِ سهمگینِ فشارهایِ خارجی. اما نه انکار کرد، نه فرافکنی. او، با تکیه بر خردِ جمعی و گوش سپردن به صدایِ جامعه، گام در مسیرِ تحول نهاد.

اگرچه پروژه‌هایِ بلندمدتش، چون تکمیلِ زیرساخت‌هایِ اقتصادِ دانش‌بنیان و اصلاحاتِ بنیادینِ نظامِ بودجه‌ریزی، با شهادتش نیمه‌تمام ماند، اما همان جهت‌گیری‌ها، چراغِ راهِ نسلی از مدیران شد.

میراثی برایِ فردایِ ایران

شهادتِ او در اوجِ خدمت، پایانی تلخ، اما آغازی برایِ یک «الگو» بود. میراثِ او، نه ساختمان‌هایِ برپا شده، که «روحِ مسئولیت‌پذیری» و «تواضعِ در قدرت» است. او در بلندترین جایگاهِ اجراییِ کشور، «خاکی» ماند؛ و این، نه یک صفتِ اتفاقی، که «سبکِ حکمرانی‌اش» بود.

اکنون، این پرسش، آینه‌یِ ضمیرِ ماست: آیا مردمداری به سبکِ رئیسی، یک «استثنا» در تاریخِ معاصرِ ما بود، یا «الگویی تکرارشدنی» برایِ فردایِ ایران؟ پاسخ، شاید در بازتعریفِ واژه‌یِ «قدرت» نهفته باشد؛ نه به مثابه‌یِ «امتیاز»، بلکه «امانت» و «مسئولیت». همان‌گونه که او زیست و رفت.

Avatar photo
در باره ی نویسنده

محمدرضا صادقی

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *